دختر همسایه ی ما

بعضی وقتا این فضولی دست از سر آدم بر نمی داره! البته اکثر اوقات آدم هیچ کاری هم نیم تونه از پیش ببره ها فقط تو دلش حرص میخوره از اینکه نمی تونه از کار دیگران سر در بیاره!!


چرا دروغ بگم من آدم کنجکاوی ام البته هیچ وقت این کنجکاویم رو بروز نمی دم و فقط با خودم کلنجار می رم که نمی تونم سر در بیارم مگر اینکه دیگه خیلی کنجکاویم طولانی شه اون موقعست که دست بکار میشم و از یه راهی می فهمم


ولی لامصب الان چند سه چهار ساله این دختر همسایمون نه تنها من بلکه همه رو خیلی کنجکاو کرده! منظورم خواهرم و مامانمم هست خخخخ


دختر همسایه ما حدودا 35 ساله هست و فک می کنم 5 سال پیش با همکارش نامزد کرد. فریبا خیلی ساله داره کار می کنه و درس میخونه البته وضع مالیشون خوبه خدا رو شکر... همونجا هم با همسرش آشنا شد و هر دوشون شغل خوبی دارن ولی نمی دونم مشکلشون چیه که بعد از 5 سال هنوز ازدواج نکردن!!!!!!!!!


اینو هم بگن ظاهرا رابطشون خیلی خوبه و با هم میرن میان و... ولی این نامزدی طولانیشون منو خیلییی کنجکاو کرده که چرا با اینکه سنشون هم زیاده هنوز خونه پدرمادراشون هستن؟؟؟؟!!!


البته یه بار مامانم غیر مستقیم از مامانش پرسیده بود که گفت فعلا دخترم داره درس میخونه !مدرکشو که گرفت ازدواج می کنن!!!!! بنظر من اصلا دلیلش وارد نیست

بنظرتون دلیلش چی می تونه باشه؟؟!!


شما هم کنجکاو شدید آیا؟





[ دوشنبه 25 خرداد 1394 ] [ 11:38 ] [ بهاره ]

[ ]

از عشق تا روزنامه!

الان نشسته بودم داشتم وبلاگ های بروز شده آوا رو می دیدم تا شاید یه وبلاگ به درد بخوری که توش دو تا حرف جدید بشنوم دو تا چیز مفید یاد بگیرم ، پیدا کنم ولی دریغ از حتی یکی.....!!


همش تکرار مکررات...یه دختر تنها یه وبلاگ ساخته توش پره عکس عشقولانه! بعد چند تا شعر کپی پیست کرده....منو تنها نذار رو قلبم پا نذار!!....یه عنوان مثلا توپ هم زده: آتش سرد ، فاصله من و عشقم , اما او رفت ، بهم بگو چرا؟؟ ، من و عشقم......اَه حالم بهم خورد از اینهمه مطلب تکراری از اینهمه آدم تکراری....نمی دونم چند تا از همین دختر و پسرهایی که تیریپ افسردگی و شکست عشقی برداشتن و دم از عشق می زنن واقعا مفهوم عشق رو می دونن یا حتی معنی کلمه دوستت دارم رو؟



نمی دونم واقعا این ها همین عشق به یه شخص رو انقدر کم دارن یا دنبال یه چیز دیگه هستن ولی یه تعبیر اشتباه دارن از کمبودی که تو وجودشون هست؟ خب این عشق رو همه کم دارن همه تو وجودشون یه خلأی رو احساس می کنن ولی این ها چرا اینقدر ساده و سطحی به عشق نگاه می کنن؟


اصلا چرا راه دوری برم؟ آدم باید یه سوزن به خودش بزنه بعد یه جوالدوز به دیگران...(درست گفتم؟!)


نمیدونم تا حالا چقد به عشق فکر کردم و چقد تونستم پیش خودم تجزیه اش کنم ولی بنظرم آدم نباید ادعای عاشقی کنه به هر دلیلی...


خیلی ناراحت میشم وقتی می بینم نوجوونا و جوونامون به محض اینکه به سن بلوغ می رسن تمام فکر و ذکرشون میشه جنس مخالف! یعنی واقعا اینا با هیچ موضوع دیگه ای تو زندگیشون روبرو نشدن که هم و غمشون شده عاشق شدن؟


اینهمه تکرار هم اسفناکه هم تعجب آور...هیچ کس حرف تازه ای نداره بزنه .. انگار همه دچار یه رکود فکری شدیم که به قول استاد رائفی پور سرگرمیمون شده شکم و زیر شکم!!...


ایکاش بشه یه حرکتی کرد تا از این وضعیت نجات پیدا کنیم....


.................................................................................................................................................




تقریبا دو سه سالی بود که کارمندای دانشگاه آزاد سهمیه روزانه روزنامه داشتن و داداشم هر روز با یه دسته روزنامه میومد خونه و شب که خونمون رو نگاه می کردی همه سرها توی روزنامه و غرق خوندن بود...حتی مادرم که خرده سواد نهضتی داره و چشماش ضعیفه روزنامه رو می برد زیر نور مهتابی یا روزا تو حیاط می نشست قشنگ همه جاشو می خوند هر چند بعضی جاها رو اشتباه برداشت می کرد و موجبات شادی ما رو فراهم می کرد...


اما الان چند وقتیه که سهمیه رو قطع کردن و از روزنامه خبری نیست مگر بعضی روزها که گذرمون به یه کیوسک بخوره و خوراک مطالعه خونواده رو تامین کنیم!واقعا خیلی برامون سخته این قضیه چون کاملا عادت کرده بودیم مخصوصا من که آخر شبا وقتی خوابم نمی برد جدول سودوکوی 5قلو جام جام رو حل می کردم و کاملا به این جدولا معتاد شده بودم


نمیدونم دلیل این کارشون چی بود ولی گام خیلی مثبتی رو که برداشته بودن قطع کردن...امیدوارم چشم و گوش مردممون با این کارها بسته نشه و از هر راهی دنبال کسب کردن آگاهی باشن.



[ دوشنبه 18 خرداد 1394 ] [ 18:20 ] [ بهاره ]

[ ]

آرش در قلمرو تردید


تقریبا همون یک ماه پیش میخواستم یکی از کتاب های نادر ابراهیمی رو که تازه خونده بودم معرفی کنم اما بلاگفا خراب شد! چند رو ز پیش که خواستم اینجا رو بسازم دنبال یه عنوان و آدرس جدید می گشتم که یاد همون کتاب به اسم « آرش در قلمرو تردید» یا «پاسخ ناپذیر» افتادم و از اونجایی که از این کتاب خیلی خوشم اومده بود مخصوصا داستان پاسخ ناپذیر ، تصمیم گرفتم اسم وبم رو این بذارم.(این هم جواب گلاره)

این کتاب مجموعه چند تا داستان کوتاهه که یکی از داستان هاش یعنی همون پاسخ ناپذیر در مورد مردیه که اصرار داره بره جهنم و برای اینکار راه های خیلی زیادی رو امتحان می کنه و به شهر های مختلفی سفر می کنه ولی هیچ راهی پیدا نمی کنه و آخر سر که می فهمه زمان فقط داره به عقب بر می گرده فریاد میزنه و میگه: پاسخ نــــــاپذیر

از اون موقع درگیر این داستانم واقعیتش اصلا نفهمیدم منظورش چی بود و در نهایت به چی میخواست برسه..؟! با چند تا دیگه از داستان هاش همین مشکلو داشتم!

داستان آرش در قلمرو تردیدش خیلی جالب بود!روزی ، مردم بدنبال شخصی به نام آرش کماندار می گردند تا دوباره اون افسانه تیر انداختن آرش رو براشون بازسازی کنه...میرن سراغ آرشی که از هیچ جا خبر نداره و فقط زمانه او رو بدون اینکه بخواهد طلب کرده....آرش بر بلندای کوه دماوند میره اما تردید و خودناباوری او رو شکست میده...

داستان هاش بسیار زیبا و اخلاقی بود توصیه می کنم حتما بخونید قلم این نویسنده تاثیر گذار رو...

دومین کتاب هم که تو این مدت از ایشون خوندم ابن مشغله بود. تو این کتاب نادر ابراهیمی داستان مشاغلی که تجربه کرده و دلیل ادامه ندادنشون رو .... رو توضیح داده! اصلا باورم نمیشه یه آدم سر همه جور کاری رفته باشه...

از اصول اخلاقی تعریف شده برای خود شحرف می زنه که بخاطر همین اصول خیلی از کارها رو رها کرد...همینطور از صبوری همسرش که بیکاری و جابجایی های زیاد ایشون رو تحمل کرده و خم به ابرو نیاورده صحبت کرده و غیره

متن این کتاب نسبت به کتابای دیگشون روان تر و محاوره ایه.

کتاب دشنام و کتاب خوب ها رو هم خوندم اما چون در حد چند صفحه بودن توضیح نمیدم


ایکاش می تونستم بهتر از این معرفیشون کنم اما انگار ذوق نوشتنم کور شده



[ جمعه 15 خرداد 1394 ] [ 18:16 ] [ بهاره ]

[ ]

باز آمدم چون عید نو



چه کنم؟

یک جای قرار هم ندارد چه کنم؟

نه! راه فرار هم ندارد چه کنم؟

پس من چمدان آرزوهایم را؟

ایلام قطار هم ندارد چه کنم؟


جلیل صفربیگی

به نام حضرت دوست

سلام

بالاخره منم کوچ کردم!

خیلی مقاومت کردم ولی نشد که وبلاگ نویسی رو ترک کنم. شده جزء لاینفک زندگیم...مگه آدم می تونه خونه اش رو ترک کنه؟ اینجا هم برای ما مثه خونه می مونه. نمی دونم کی قراره این بلاگفای وامونده درست شه ولی بهرحال من از اینجا خوشم اومده بسیار شبیه بلاگفاست و حتی امکانات خیلی بهتری هم داره نسبت به بلاگفا! تازه یه عالمه هم شکلک قشنگ داره

اگه درست شده که مسلما بر می گردم اونجا اگه نه هم اینجا میشه خونه ثابتم

شاید فعلا تا بعد از امتحانات کمتر بیام ولی هستم. خوشحال میشم باز هم مثل قبل دوستان مجازی خوبی باشیم

ای وای یه چیزی هم میخواستم بگما یادم رفت

از نو شروع کردن هم چیز خوبیه ها



[ پنجشنبه 14 خرداد 1394 ] [ 11:14 ] [ بهاره ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه
ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]